۱. عشق
عشق آمد و گفت: من آغاز توام،
هرچه میجویی، در راز توام.
نه در نگاهِ دیگری، نه در صدا،
من در تپشِ دلِ خودِ توام.
۲. معشوق
در چشمانت جهان خوابیده است،
و من هر شب در رؤیای آن بیدارم.
تو را نه برای بودن،
که برای معنا داشتن میخواهم.
۳. آتش عشق
دل را سپردم به شعلهای که تو افروختی،
سوختم، اما سرد نشدم.
زیرا در خاکسترِ نامت،
نوری بود که خاموشی نمیدانست.
۴. فاصله
میان ما فاصلهای نیست،
فقط صدای باد میان دو سکوت.
من در تو گم میشوم،
بیآنکه تو را یافته باشم.
۵. نگاه
نگاهت را از من نگیر،
این جهان بینورِ تو تاریک است.
من از نگاه تو زاده شدم،
بینگاهت، دوباره میمیرم.
۶. دلتنگی
دلتنگی یعنی صدای کسی که نیست،
و هنوز در دل، برایش جا باز میکنی.
یعنی حرفهایی که گفته نشد،
اما میان سکوت، هزار بار تکرار شدند.
۷. بینام
تو را بینام دوست دارم،
بیقید، بیزمان، بیمرز.
چون عشق، نیازی به معرفی ندارد؛
او خودش دلیلِ بودن است.
۸. اگر عشق نبود
اگر عشق نبود،
جهان فقط تکرار بود.
اما حالا هر صبح،
چشمان تو دلیلی تازه است برای آغاز.
۹. با تو
با تو،
سکوت حرف میزند،
شب روشن میشود،
و زندگی، معنای دوباره مییابد.
۱۰. آخرین واژه
اگر روزی آخرین واژهام را بنویسم،
نام تو خواهد بود.
زیرا هرچه گفتم،
از تو آغاز شد.
نوشتهی مهدی استاد